به گزارش خبرگزاری «حوزه»، نیمه شهریور ماه ۹۷، یکی از خوبان پر کشید و اهل دل را سوگوار کرد. استاد حوزه که در اخلاق، خطابه و قلم شهرت داشت؛ حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ حسن عرفان ره . بیان شور آفرین و شیوا در تبیین معارف اسلامی و نیز پایبندی عملی به آداب و ارزش های اسلامی از ایشان الگویی مثال زدنی از زمره عالمان راستین ساخته بود.
به مناسبت چهلمین روز درگذشت آن مرحوم به برشهایی از زندگی سراسر درسآموز آن مرحوم میپردازیم تا یادمان نرود که مردان خوب روزگار، هماره حجت را بر بندگان خدا تمام میکنند.
نکتهها و گفتهها
بارها میشد که نوبت دیگر اقوام و برادران بود که به منزلشان بروند و عرض ارادت کنند؛ اما اصلاً به این قرارهای مرسوم کوچکتر، بزرگتری و... توجه نمی کردند؛ خودشان برای مهمانی رفتن و مهمانی گرفتن پیشقدم میشدند.
٭
منبر رفته بودند. منبر خوبی نبود. بعد از مراسم یکی از دوستان رفت سراغ ایشان و در گوش ایشان گفت: حاج آقا! منبرتان منبر خوبی نبود؛ خودتان نبودید! ایشان در جواب گفتند: بعد از من قرار است طلبه دیگری همینجا منبر برود!
یک بار هم شنیده بود مردم یک شهر با خودشان پچ پچ میکنند که فلان محله منبری خوبی به نام حاج آقای عرفان آورده که از منبری مسجد ما خیلی بهتر است. وقتی شنید، تصمیم گرفت منبرش را خراب کند. از فردایش همه میگفتند: نه! همه حرفها الکی بود؛ منبری مسجد خودمان خیلی بهتر است.
٭
سخاوتمند بودند. توی مهمانی یک دفعه بلند میشدند و صدا میزدند: امروز روز ولادت است. بعد هم به تمام حاضرین در مهمانی سخاوتمندانه هدیه نقدی میدادند. گاهی هنگام خروج از مسجد، اگر به نیازمندی برخورد میکردند، پاکتی که از طرف مسجد بابت سخنرانی به ایشان تقدیم کرده بودند را بدون آنکه باز کنند و از مبلغ آن با خبر شوند، به فقیر میدادند.
٭
حاج آقای فرحزاد میگفت: بین ۵۰ منبری بنامی که میشناسم، شهادت میدهم که وضع زندگی حاج آقای عرفان از همه سادهتر بود. در خانهای زندگی میکردند توی کوچه پسکوچههای قدیمی شهر قم، بدون وسیله نقلیه. سالها قبل قصد فروش خانه را داشتند که همسایگان نگذاشتند و پس از آن تصمیم بر اقامت همیشگی در همان منزل گرفتند. یک بار یکی از افراد به ایشان گفته بود هر کس از طلبهها که وضعش خوب میشود، از این کوچه و محله میرود، شما چرا نمیروید؟ با اینکه زندگی در آن خانه سختیهایی برای ایشان داشت، اما گفته بودند: من همینجا تا آخر عمر زندگی میکنم و همینجا هم از دنیا میروم.
٭
با اینکه منبری مشهوری بودند و از مراکز شهرها و اماکن مقدس و خارج از کشور همیشه دعوتنامه داشتند اما از رفتن به مراسم کوچک ابا نداشتند. حتی برای محرم امسال به یک روستای کوچک در حاشیه قم قول داده بودند. وقتی همه شنیدند که حاج آقا منبر محرم را به یک روستا قول داده، متعجب شدند. هنگامی هم که منبرشان در روستا قطعی شده بود، باز از مراکز شهرها تماس میگرفتند و میگفتند پخش تلویزیونی داریم. پاسخ ایشان فقط یک جمله بود: این محرم را به یک روستا قول دادم! حتی در روضههای زنانه خانگی منبر میرفتند. گاهی بانوان محله که نمیدانستند ایشان یک منبری کشوری است، در خانهشان را میزدند که حاج آقا برای ما منبر میروند؟ ایشان هم امکان نداشت جواب منفی بدهد.
٭
همیشه به همه سلام میکرد. توی کوچه رد میشد، به همه سلام میکرد. خیلی وقتها هم جواب سلام نمیشنید اما تواضع و افتادگیای که داشتند، ایشان را از این عادت نیکو دلسرد نمیکرد.
٭
مدام روی لب ذکر میگفت. همزمان به اطرافشان هم توجه کافی داشت. یکبار که به ایشان گفته بودند چرا اینقدر ذکر میگویید، گفته بود: حضرت امیر(ع) یک بار در یک سلمانی مشغول اصلاح بودند، همزمان ذکر هم میگفتند. کسی که ایشان را اصلاح میکرد گفت: آقاجان! لطفاً چند دقیقه ذکر نگویید من سبیلهایتان را کوتاه کنم! امام فرموده بودند: نمیارزد؛ به اندازه ذرهای که از یاد خدا غافل شوم، نمیارزد.
٭
منبری رفته بود و در آن به انواع مرگهای خوب و بد اشاره کرده بود. مرگ بد مثل مرگ در معصیت؛ اینکه کسی هنگام انجام گناه از دنیا برود. در پایان بحث هم گفته بود، یکی از مرگهای قشنگ تاریخ، مرگ روی منبر امام حسین(ع) است و بعد هم از جمعیت خواست که برای دعای ایشان آمین بگویند: «خدایا مرگ اینچنینی هم نصیب این بندهات بگردان». سرانجام هم به آرزویش رسید و روی منبر از دنیا رفت.
٭
در شهرهای مختلف ایران بدون اطلاع خانواده برای رحلت ایشان مراسم گرفته بودند؛ شهرهایی که برای هر کدام از مردمانش خاطرات خوب از منبر و اخلاق حاج حسن عرفان بر جای مانده بود. شهرضا، کرمان، نجف آباد، شهر بابک، زرند، فومن و.... روحش مهمان سالار شهیدان.